اوایل بعثت پیامبر است مردم زیادی او را می آزارند و او تنها برای هدایت آنان دعا می کند . سال 11 هجری است چند روزی بعد از وفات پیامبر سقیفه تشکیل می شود و تنها یادگار نبوت را مجروح می کنند و او تنها از خدا برای مردم مدینه دعای خیر و برای خود عجل وفاتی سریعا طلب می کند. 19 رمضان است . ابن ملجم ضربتی برسر مولا وارد می کند و او را در بستر بیماری در انتظار مرگ می گذارد ولی او می فرماید : تنها بک ضربت در قصاص او بیش نزنید.... چند سال بعد در مدینه نیمه های شب امام مجتبی آب طلب می کند و در اثر وجود زهری که همسرش در آب ریخته مسموم می شود و با علم به اینکه چه کسی قاتل اوست از کشتن وقصاص او صرف نظر می کند..... و هزاران هزار نمونه دیگر از گذشت و عفو کسانیکه به عنوان پیشوا و رهبر ما هستند در یاد داریم اما چرا حتی یک مورد از این همه را در خاطر خود حفظمی کنیم و این خصلت پسندیده را سرلوحه زندگی خود قرار نمی دهیم آیا مگر نه این است که همه از خاکیم و به خاک برمی گردیم ؟ آیا واقعیت وجودی خود را فراموش کرده ایم که حتی حاظر نیستیم به خاطر کمترین چیز از تقصیروگناه کسی بگذریم؟ آیا تصور می کنیم که ما معصوم هستیم و خطایی ازما سر نمی زند ؟ به قول بزرگی می فرمود بگذرید تا از شما هم بگذرند . وای از این نفس سرکش که به بهانه های مختلف من را در سراشیبی نابودی می کشد و من هم زودتر از او به آن سمت میروم. من را چه شده است ، من و اسیر هوای نفس بودن ! از خودم بعید می دانم ولی نه درست است چنان ریسمان محکمی به گردنم انداخته که ساده ترین نشان مومن که گذشت اوست فراموشم شده .
اینجاست که باید به این آیه شریفه پناه برد : ((اعوذبالله من الشیطان الرجیم))
همیشه یادمان باشد ما اهل این دنیا نیستیم خانه اصلی ما جای دیگری است ...